سه شنبه ۱۴ آذر ۹۶
گفت نجسی
راه که میری زمین میلرزه
برگشتمـ، موزیک رو بلند کردمـ
سر تا پا مشکی پوشیدمـ
یک متر مو رو ریختم جلو
زل زدمـ ب چشمـ های قرمزمـ
دور تا دورش رو سیاه کردمـ
برگشتمـ، گفت آدمـ ازت میترسه
حواسش نیست خیلی وقته حرف نمیزنمـ
رفتمـ، زمین رو برهنه لمس کردمـ
دیدم این مـ نم که میلرزمـ
ایستادمـ، حقیر ایستادمـ
شاکی
شاکی از انسان بودنمـ
دیگ با طبیعت یکی نمیشمـ
دیگ پاک نیستمـ